اول معرفت بعد نقد!
احمد مازني
گاهي به خودم ميگويم چه ضرورتي دارد كه در مورد برخي رفتارها و مواضع انحرافي گلايه و انتقاد كني؟ اما بعد ياد اين شعر سعدي ميافتم كه: چو كاري بيفضول من بر آيد/ مرا در وي سخن گفتن نشايد... وگر بيني كه نابينا و چاه است/ اگر خاموش بنشيني گناه است... ايام ارتحال امام گذشت و ايام هفتم تير و شهادت آيتالله دكتر بهشتي نيز گذشت. در مورد امام خميني دو گروه وارد ميدان شدند، گروهي از موضع ارادت اما امامي را معرفي كردند كه تصوير خودشان در آيينه امام بود! و گروه ديگر با نشر تقطيعشده برخي بيانات امام راحل(ره) بحث نقد امام را مطرح كردهاند. در حالي كه براي نقد هر شخصيتي ابتدا بايد با تمام ابعاد زندگي، انديشه، گفتار، آثار و رفتار آن شخصيت و نيز با تطور و تحول در مواضع و رفتار او در ادوار مختلف آشنا شد و بر وضعيت و عوامل محيطي حاكم بر زمانه او احاطه كامل پيدا كرد. آنگاه منصفانه و منطبق با روش علمي و به دور از پيشداوري و اثرپذيري از پروپاگانداي دشمنان قسمخورده و مخالفان بيمنطق او وارد حيطه نقد شد. كدام مدعي نقد امام خميني بر اين همه احاطه دارد؟ ضمن اينكه هنوز بسياري از آثار امام منتشر نشده و همين مقدار كه به صورت قطرهچكاني منتشر ميشود مانند نظر امام در مورد خاتمه جنگ بعد از فتح خرمشهر و خاطره يكي از ياران امام در اين مورد چقدر توانست در نگاه منتقدان منصف اثر گذار باشد؟
البته نميتوانم از ادبيات موهن يكي از مدعيان دانش و تحولخواهي نسبت به امام خميني بگذرم كه گويا همه تكاليف اجتماعياش را انجام داده و مانده به اعلام جسورانه عبور از بنيانگذار! كه جا دارد گفته شود كه اين روزها «خميني» از «بهشتي» مظلومتر است! ضمن اينكه ميتوان گفت بهشتي امروز نيز از بهشتي سال 1360 مظلومتر است! چرا كه صاحبان قدرت و مخالفان بيانصاف با بهشتي همان ميكنند كه با خميني! و آن شخصيت جامعالاطراف را هزينه موضوعاتي ميكنند كه جز تخريب شخصيت و منزلت علمي، سياسي، اجتماعي و اخلاقي شهيد مظلوم نتيجهاي عايد نميشود. بهشتي فقيه، فيلسوف، مسلط به چهار زبان زنده دنيا (فارسي، عربي، آلماني و انگليسي) بود و به اين چهار زبان سخنراني ميكرد. بهشتي در رعايت نظم و قانون بينظير بود. در مديريت و تدبير و نيز نگاه تشكيلاتي به اداره سازمان و كشور به جرات ميتوان گفت در زمان خودش بينظير ظاهر شد. بهشتي مرد اخلاق، ادب، آزادگي، تلاش خستگيناپذير، ظلمستيزي و عدالتخواهي به معناي واقعي كلمه و مرد اصلاح و تحول همراه با اعتقاد به اصول اعتقادي و انساني بود. او صادقانه گفته بود كه «ما شيفتگان خدمتيم، نه تشنگان قدرت» و بدخواهان چه با دقت بهشتيها را ترور كردند تا در ادامه بتوانند راه او را به انحراف بكشانند و ناكاميها را به نام او و پيشواي حقطلب او «خميني» تمام كنند! بگذريم كه در اين زمينه سخن بسيار است و در آخر اينكه: بياييم سرمايههاي انساني و اجتماعي اين ملت و اين كشور را نسوزانيم و اين سرمايهها را هزينه گذران امور روزمره سياست نكنيم.